میم مالکیت من باش ..
شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۳۲ ب.ظ
داشت از روزهای پاییز وقتی که خیابان لباس زرد ِ نارنجی به تن کرده بود صحبت میکرد بعد وسط حرف هایش یک لبخند کوچک زد و من فکر کردم کاش آن لحظه من مالک تمام تو بودم , بعدش خیره شدم به لب هایت و تو دست هایت را آوردی بالا رد چشم هایم را با دستت دنبال کردی . دستت را بردی بالا روی چشم هایت گذاشتی و گفتی " این دو تا چشم کسی رو جز تو نمیبینه " و بعد باز به لب هایت خیره شدم , تو خوب میدانستی من منتظر بودم این کلمات را به روایت لب هایت بشنوم ! اینبار لب هایت را نزدیک گوش هایم اوردی " تو مالک منی , من مالک تو ام "
* فکر کنید بدون هیچ مخاطب خاصی برای میم نوشته شده ..
۹۴/۰۷/۱۱