وقتی صدای نوشته ها بلند میشود ..

وقتی صدای نوشته ها بلند میشود ..

گاهی حقیقت هایی را مینویسم که گفته نمیشود! و بیشتر اوقات روزانه های این روز های خودم را مینویسم :)

*رفقا کسی موظف نظر دادن اجباری نیست ! راحت باشید :)

۰۱ آبان ۹۴ ، ۱۰:۴۹
ر. نــون

امسال محرم خیلی زود و آمد و دارد خیلی زود میرود . من روضه های دهه ی اول محرم را خیلی دوست دارم اصلا بیشترین دلیلم برای رفتن به هیئت , روضه است . دیشب وقتی روضه ی علی اکبر (ع) را خواندند اگر آن جمعیت آنجا نبود آنقدر فریاد میزدم آنقدر شیون میکردم آنقدر زاری میکردم که دیگر برای نایی نماند .. ولی خب ما ادم های باید یک جاهایی خودمان را بگیریم برای نترکیدن و من خودم را گرفتم که سال ها بعد محرم های بعد آن وقت خودم را آزاد کنم و ان وقت این حجم درد را آزاد کنم ..

۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۷:۳۹
ر. نــون

۲۷ مهر ۹۴ ، ۰۰:۵۰
ر. نــون

امروز معلم ادبیات وسط درس یاد چیزی افتاد. گفت " اگه می خوای بدونی خدا چقدر از تو راضیه اولین ببین چقدر از خدا راضی هستی همونقدر خدا از تو راضیه !" بین خودمان بماند که اولش خندیم چون می دانستم خدا از من راضی نیست ..ولی بعدش خیلی ناراحت شدم ..خیلی

۲۶ مهر ۹۴ ، ۲۰:۵۹
ر. نــون

اینکه تمام روز جمعه را گذاشتم که زیست بخوانم و لای کتاب دیگری به جز ان را باز نکرده ام به کنار , اینکه صبح ساعت 6:45 بیدار شدم و 7:30 تا ساعت 10 خورده ای شیمی خواندم که اصلا بدون فایده بود چون استرس تمام نکردن این درس را داشتم هیچی نخواندم یعنی مبحث جدید را نخواندم به کنار !اینکه ساعت حدودا 11 رفتیم خانه ی مادربزرگ "پدری" که برای نهار ما و همه ی عمو ها را به صرف کله پاچه دعوت کرده بود باز هم به کنار ..! رفتم مدرسه حداقل انتظارم این بود که سین را بگویم بیاد در زنگ اول که ورزش است برایم اندکی شیمی بگوید که فهمیدم زنگ ها را جابه جا کرده اند و زنگ شیمی به جای دوم شده زنگ اول ! خب اینکه معلم آمده و به هیچ صراطی مستقیم نیست که بیاید و لطف کند و امتحان نگیرد به کنار! حالا تمام این ها و حتی اینکه امتحان را افتضاح تمام داده ام باز هم به کنار ! اما مشکل اینجا بود که زیست چرا کاری نکرد و امتحان امروز را پاس داد به فردا؟ هوم؟ زیست را کجای دلم بگذارم ؟ نمی توانم به این آخری بگویم " به کنار "

*هفته ای که اولین روزش اینگونه شروع شود ! خدا به خیر بگذراند !

۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۳
ر. نــون

مُحرم شد ..

مَحرم هر ساله ی من مُحرم شد ..

 

*این حال و هوا را دوست دارم .. اربعین را , در این نقطه از جهان که من هستم غوغا می شود ..

 

۲۳ مهر ۹۴ ، ۱۸:۵۱
ر. نــون

نباشی کسی نمی آید یقه ات را بگیرد که چرا نیستی؟ که دلتنگت شده و نبودنت دارد او را زجر میدهد . من همیشه ی خدا جز آن دسته بودم که نبودنم هیچ حسی در دیگران ایجاد نکرده و خب نمی دانم این خوب است یا نه ..

*حوصله ی نوشتن ندارم اما ایده برای نوشتن زیاد دارم و خب به جایش وقت ندارم ! 

۲۲ مهر ۹۴ ، ۱۶:۳۱
ر. نــون

به نگاهش ایمان داشتم وقتی که هیچ ردی از چشم هایش در اطراف من پیدا نمی شود ..

۱۹ مهر ۹۴ ، ۲۲:۳۸
ر. نــون

کیمیا را ببینید همانا بازیگر نقش کیوان عجب پسر عزیزی است :) همانا اکثریت رفقا عاشق او شده اند ..همانا اینان همان کسانی اند که عاشق مهدی پاکدل و پوریا پورسرخ هستند ..همانا !

*خواستم بگویم عجب جگر است(!) دیدم نمی شود خب نامحرم است :|

**نظرات را باز گذاشته ام که در مورد این سریال و بازیگر نظر بدهید :)

۶ نظر ۱۹ مهر ۹۴ ، ۲۱:۳۶
ر. نــون

تلخ منم،

همچون چای سرد

که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی.

تلخ منم؛

چای یخ

که هیچکس ندارد هوسش را…!

 

۱۷ مهر ۹۴ ، ۰۸:۳۹
ر. نــون